تنفیذ قرارداد
تنفیذ قرارداد عنوان کلی است که در خصوص هر نوع قرارداد که به صورت عادی بین طرفین تنظیم میشود مصداق خواهد داشت و لذا برای هر یک از عقود مختلفی که در قالب قراردادهای عادی با موضوع بیع (قولنامه) رهن، صلح، هبه، مضاربه، جعاله و غیره منعقد میشوند میتواند دعوای مستقل مربوط به آن موضوع را مطرح نمود؛ مثلاً، دعوای تنفیذ قولنامه یا دعوای تنفیذ صلحنامه یا امثال آنها که میتواند مصادیق مختلفی داشته باشد و لذا تنفیذ قرارداد به معنای اعتبار بخشیدن به مفاد و محتوای قرارداد بین اشخاص و به عبارت دیگر، به اعلام وقوع معامله اطلاق میشود که در قالب قراردادهای عادی موضوعیت داشته و عموماً یک طرف قرارداد جهت استفاده از آثار حقوقی اعتبار قرارداد، متوسل به طرح دعوا به طرفیت طرف دیگر میگردد تا از این طریق به سند عادی خود اعتبار اسناد رسمی بدهد این دعوا با عناوین دیگری همچون «اعلام صحت معامله» یا «تأیید معامله» نیز قابلیت طرح در محاکم قضائی داشته و عموماً تحت عنوان یکی از عناوین فوق مطرح میگردد که البته ارکان دعوا و خواستههای مطروحه در همه آنها یکسان بوده و در اساس بررسی تئوریک و نتایج حاصله از آنها تفاوتی وجود ندارد.
در خصوص دعوای مذکور اختلافنظرهای اساسی در جامعه حقوقی حاکم است به نحوی که رسیدگی به این دعوا در محاکم قضائی بیشتر به شانس و اقبال خواهان بستگی داشته و ممکن است طرح دعوای مذکور از نظر برخی محاکم مردود و برخی محاکم دیگر مقبول گردد و لذا طرح دعوای تنفیذ قرارداد در محاکم دادگستری بیش از آنکه تابع اتفاقنظر قضات باشد تابع قرائتها و استنباطهای شخصی قضات بوده و عملاً سلایق قضات دادگاهها نقش اصلی در پذیرش یا عدم پذیرش دعوای مذکور دارد و البته روشن است که وابستگی یک دعوا به سلیقه و استنباط شخصی قضات نتیجهای جز ایجاد بدگمانی عموم مردم و تقویت مواضع تهمت نسبت به قضات و دستگاه قضائی نخواهد داشت. چه اینکه عموم مردم بر اساس منطق اجتماعی، تشتت آراء را برنتابیده و آن را محصول جانبداری قضات میپندارند.
دعاوی تنفیذ قرارداد

در راستای این استدلال و به استناد محتوای قانون اساسی از جمله اصول ۱۵۶ و ۱۶۷، وظیفه دادگستری صرفاً رسیدگی به آن دسته از دعاوی عنوان میشود کـه جـنـبه قضایی و ترافعی دارند و نتیجه رسیدگی رفع خصومت و حل و فصل دعاوی میباشد. برایناساس، طی طریق در وادی تنفیذ و اصالت قولنامه، خارج از حد و ثغر اقلیم دادگستری مینمایاند و امر جداگانهای به نظر میرسد که رسیدگی به آن فاقد جنبه ترافعی و قضایی است. چنانچه قائل به این دیدگاه باشیم که پدیدهای که اصل بر وجود آن است و موجود است، نیازی به اثبات و وجوب ندارد و فی حد ذاته اصیل است، در این صورت اظهارنظر درخصوص تنفیذ امری اضافی بوده و باری افزون بر دوش دادگستری مینهد. ازاینرو ورود بـه مـاهـیـت صـحـت و اصالت خارج از صلاحیت دادگستری است و قرار عدم استماع دعوا بر جبین این دعاوی میچربد. گرچه این استدلال متین است؛ اما نباید فراموش کرد که مطابق اصل ۱۵۹ قانون اساسی، وظیفه اصلی قوه قضاییه رسیدگی به تظلمها و شکایتها، تحقق بخشیدن به عدالت، حل و فصل دعاوی و رفع خصومتها و اخذ تصمیم شایسته است تا مانع اجحاف حقوق فردی و عمومی باشد.
با فرض این که احراز اصالت فی نفسه فاقد خصیصه ترافعی و قضایی است، دستکم آثار مترتب بر آن را نمیتوان انکار کرد. تنفیذ همراه با جزم و یقین رافع خصومت فیمابین اشخاص میباشد و این اثر ذاتـاً مخلوق اتخاذ تصمیم قضایی است. برایناساس، محاکم نباید با این استدلال که تنفیذ فاقد چنین خصیصهای است، نسبت به آثار و تبعات آن -که رفع خصومت و فصل دعواست- فرافکنی نمایند و از پـذیـرفـتن این دعاوی شانه خالی کنند. پرواضح است که غیر از مرجع قضایی دادگستری، نهاد یا ارگان و سازمانی که تصمیماتش نسبت به دوایر دولتی الزامآور باشد، پیشبینی نشده است و اگر دادگستریها هم خود را صالح نشناسند، این امر سردرگمی شهروندان را در پی خواهد داشت و هیچ یک از دوایر دولتی و شهرداریها و نیز محاکم، خود را ملزم به ترتیب اثر دادن به آثار قراردادها نمیدانند.
از آنجا که قانون تنها دارندگان سند را مالک میشناسد (ماده ۲۲ قانون ثبت) در اراضی فاقد سند، احراز مالکیت متصور نیست و بررسی و شناسایی مدعی مالکیت از وظایف دادگستری به شمار میآید و این نهاد با بررسی و تحقیق در ارکان عقد، اصالت آن را احراز و اعلام مینماید. پس از آن، دوایر دولتی و شهرداریها با ملاحظه رونوشت حکم تنفیذ، به اقدامات و خدمات مورد تقاضای آنان ترتیب اثر خواهند داد. در حالی که اگر محاکم از قبول این دعوا استنکاف ورزند، حقوق شهروندان تضییع میگردد و آن زمان است که دادگاهها خلاف جهت قانون اساسی و وظایف خود گام برمیدارند. در رأی وحدت رویه شماره ۵۴۵ مورخ ۳۰ بهمن ۱۳۶۹ تقبل رسیدگی به دعوای تنفیذ از وظایف دادگستری شناخته شده است و از نظر عملی، عدم پذیرش این دعاوی مصدر معضلاتی است؛ چراکه اگر دادگاه وارد ماهیت این دعاوی شود و حکم به تحقیق ارکان معامله صادر نماید، خریدار میتواند از اداره ثبت تقاضای صدور سند مالکیت بنماید که منافاتی با مواد ۴۷ و ۴۸ قانون ثبت ندارد و یا آن که خواستار صدور پروانه توسط شهرداری شود.